-
باران...
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1385 07:58
بوی باران.. یک سقف شیروانی... سبزی های خیس.. یک هاپو .... یک پیشی... و .... بارانی که از نگاه آن دو همه دنیاست...
-
ماه من!
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1385 20:30
نه اینکه بی بهانه خواستنت را حصاری سازم از برایت اما.. تو بگو ماه من می مانی ! برای تو که نیک می دانی ماه شبهای منی.. چون به قول خودت ماه خیلی ماه است آزی کوچولو مثل تو!
-
شکوفه!
شنبه 7 مردادماه سال 1385 10:42
نه شکوفه سیب.. نه شکوفه یاس.. شکوفه لبخندت.. بهار می آورد روزهایم را...
-
دردِ دل!
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 18:50
- به درد می خوری، به دردِ دردِ دل ، اما دردم بیشتر می شود، می دانی که ... آخر به درد می خوری.. به درد ! به دردِ دل!
-
جودی می نویسد!
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 23:04
از امروز اینجا باز می شود بی مقدمه ای تشریفاتی.. دلم را مقدمه اش می کنم! کافی نیست ؟ - یادت را بر دیوار دل حک کردم .. خانه دل خراب شد.. . . . به درد لای جرز دیوار هم نمی خوردی!